شروعی دوباره شاید...

روزش که برسد خواهم نوشت.

شروعی دوباره شاید...

روزش که برسد خواهم نوشت.

شاید روزی بزرگ شوی...

آدمی است دیگر... به حقیقت رسیده است اما... خودش را فریب می دهد که شاید فرق کند این بار...

ولی فرق نخواهد کرد...

آنقدر سیلی خواهی خورد که حقیقت را بپذیری ... و خودت را فریب ندهی.

...

گاهی فکر میکنم بزرگ شده ام...

اما باز هم تلنگری زده می شود که هنوز هم چون بچه ای به اسباب بازی دلخوش می شوی.

و فریب میخوری...

... شاید هم آدمی تا لب گور بزرگ نمی شود...

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی روزگاری برای من قلمی بود و دستی که شوق نوشتن داشت...

چه شد؟ ... که دیگر ننوشتم... میدانم و نمیدانم...

سالها گذشته است... این روزها همه در دستشان یک قلم همیشه در دسترس است...

همه شده اند نویسنده... تحلیل گر... سیاست مدار... عالم دین و مذهب... استاد ادبیات... و استاد کسب و کار...

ولی آن فضای اینستایی جذبم نمی کند...

اینجا را بنا نهادم شاید به مثل روزهای قدیم، شوق نوشتن برگردد.

بسم الله الرحمن الرحیم...